نمی دونی چه فکرهایی به سرم زده!!!!

ساخت وبلاگ
کیبورد لپ تاپم حرف همزه رو نداره بنابراین به غلط های املایی توجه نکنید سفر به ایران عجیب و غریب بود. بیشتر شبیه به سفرهای گالیور شد، تا شبیه به سفر معمولی۱. ایران مرزش رو روی پروازهای نروژ به ایران بست. این باعث شد بلیطم که از استکهلم به اسلو، قطر، تهران گرفته بودم، بسوزه. بیست و چهار ساعت هم توی فرودگاه اسلو سرگردان بودم تا موفق شدم یه پرواز برگشت به استکهلم پیدا کنم و برگردم (چهار صدیورو از جیب مبارک ضرر کردم) ۲. مسیر دیگه ای رو انتخاب کردم و خودم رو به ایران رسوندم. ایران خوب بود: کارمندهای هتل یه کوچولو اذیتم میکردن چون چپ و راست میگفتن انعام بده. مجبور شدم هتل رو رها کردم و یه آپارتمان توی بولوار کشاورز گرفتم. شبی هشتصدهزار تومن کرایه میدادم و اوضاعش جالب نبود. روی کاناپه موهای یک زن رو پیدا کردم. مایکرو ویو کار نمیکرد. حمام خیلی تمیز نبود. شیر آب آشپزخونه شکسته بود. روز اخر ازم چهارصد هزار تومن خسارت گرفتند چون گفتن ملافه های کثیف شده . حوصله دعوا نداشتم ولی کلا از مشتری مداری توی ایران خیلی راضی نبودم. چند جای دیگه هم رفتم که تقریبا همین سناریو بود. تنها جایی که مشتری مداری واقعی رو میشد، دید، رستوران ها بود. ۳. وضعیت رانندگی خیلی جالب نبود. کلا هر کسی هر جوری میخواد رانندگی میکنه. عبور از خیابون یکی از چالش های عمده حساب میشد. آخرش هم متوجه نشدم چرا دولت پول خرج میکنه و خط عابر پیاده رو روی خیابون ها میکشه در حالیکه راننده ها اصلا توجه نمیکنن. بقیه تابلوهای رانندگی هم برای راننده ها اصلا معنای خاصی نداره. رانندگی با سرعت بیشتر از حد مجاز، عدم رعایت فاصله،‌ عبور از خط ممتد،‌ سبقت های خطرناک و ... باعث میشد وقتی سوار تاکسی میشم و مسیرهای طولان نمی دونی چه فکرهایی به سرم زده!!!!...
ما را در سایت نمی دونی چه فکرهایی به سرم زده!!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : homesicknessdaysfromstockholm بازدید : 67 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 18:24

اینقدر برای وطنم توییت زدم و استوری اینستاگرامی گذاشتم که خدا میدونه ولی هیچ چیزی توی کشورم عوض نشد. هنوز دختران سرزمینم پشت درهای بسته مدارس هستند. هنوز زنان سرزمینم باید برقع به سر بگردند. هنوز هزاره ها رو دسته دسته میکشند و برای هیچ کس مهم نیست. وقتی خبر ممنوعیت تحصیل دختران رو اعلام کردند، برای اولین بار از شبکه افغانستان اینترنشنال شنیدم. گوینده خبر موقع اعلام خبر بغض کرد و گریه من رو هم در آورد. معمولا وقتی ظرف ها رو میشورم،‌ آیپد رو توی کابینت جلوی صورتم میذارم و اخبار رو روشن میکنم. دست هام پر از کف بود و گوینده بغض کرد. وقتی با دخترک مصاحبه کردند، گریه کرد و گفت: ما ره (را) به مکتب راه نمیدن. همراه (با) اینها چی کنیم. اشک من هم در اومد. نمی تونستم اشک هام رو پاک کنم چون دستهام پر از کف بود. با چنان خشمی ظرف ها رو فشار میدادم و کف میزدم که حس کردم ممکنه یکی شون بشکنه. کاری از دستم برنمیاد. نمی دونم گناه ما افغانستانی ها چی بود که با این پشتون های لعنتی هم سرزمین شدیم. وقتی خبر حمله بر مدرسه عبدالرحیم شهید (معروف به مکتب سوخته) رو اعلام کردند، داشتم آشپزی میکردم. پر از خشم شدم ولی باز هم کاری از دستم برنمیومد. بیشتر از ۱۰۰ دانش آموز هزاره کشته شدند و اخبار کشته شدن فقط ۸ نفر رو اعلام کرد. بیشتر از ۱۰۰ کودک به جرم هزاره بودن کشته شدند. دلم اینقدر پر از خشم و غصه ست که نمی دونم چی بگم. از همه پشتون ها متنفرم. از همه کسانی که طالبان رو جنبش اصیل منطقه ای معرفی میکنند متنفرم. از همه کسانی که پیروزی طالبان (حماس) رو تبریک گفتند متنفرم. نفرت کلمه بزرگیه. و وقتی میگم متنفرم، از صمیم قلب و با تمام بزرگی این کلمه از چیزهایی که گفتم متنفرم. ک نمی دونی چه فکرهایی به سرم زده!!!!...
ما را در سایت نمی دونی چه فکرهایی به سرم زده!!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : homesicknessdaysfromstockholm بازدید : 102 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 18:24

خب فردا از شهری که هستم به سمت استکهلم حرکت میکنم و حدود ساعت یک ظهر میرسم. ساعت هشت شب هم پرواز به سمت برلین دارم. از اونجا به استانبول و بعدش هم تهران پرواز دارم. قسمت خوبش اینه که قراره سه تا پرواز باشه. دفعه قبل با دو تا پرواز خودم رو به ایران رسوندم. وقتی دو تا پرواز باشه، ساعت هایی که توی هواپیما هستید، بیشتر میشه. مثلا پروازم از استکهلم به قطر حدود شش ساعت بود. به معنای واقعی کلمه کاملا سرویس شدم!!! این بار هر پرواز حدودا دو تا سه ساعت هست. اینجوری راحت ترم. هنوز نیومده، به محدودیت هایی که توی ایران وجود داره و باید هندل کنم، فکر میکنم. متاسفانه سیم کارت به افغانستانی ها نمی فروشن که برای من دردسر سازه. نمیتونم پونزده روز بدون سیم کارت زندگی کنم. کارت بانکی هم ندارم. نمی تونم بدون کارت بانکی زندگی کنم. آخه مگه میشه اون حجم از پول رو با خودم این طرف و اون طرف ببرم؟‌ محدودیت بعدی هم مربوط به تلگرام، فیسبوک و توییتر هست. زندگی بدون اینها برای من خیلی سخته!‌ کاش روزهای مرخصی بیشتری داشتم تا میتونستم روزهای بیشتری رو ایران بمونم و یه سر اصفهان و کرمان هم میرفتم ولی حیف که فقط ۱۶ روز ایران میمونم و فرصتی برای سفر به سایر شهرها نیست. حتی نمی تونم تصور کنم که قراره چند روز دیگه توی یه شهر شلوغ با هوای گرم باشم. از شهر خلوت و هوای سرد اینجا به شدت دلگیرم و وقتی تصور میکنم باید توی گرما و شهر شلوغ باشم، حس خوبی بهم دست میده  + نوشته شده در پنجشنبه دوم تیر ۱۴۰۱ ساعت 13:0 توسط اسکروچ  |  نمی دونی چه فکرهایی به سرم زده!!!!...
ما را در سایت نمی دونی چه فکرهایی به سرم زده!!!! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : homesicknessdaysfromstockholm بازدید : 85 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 18:24